آخرین مطالب وبلاگ
بسوی عصر طلایی ظهور
بسوی عصر طلایی ظهور
زمانی که امام هادی علیه السلام متولد شد و پس از امام جواد علیه السلام ولایت و امامت امت را به دست گرفت، تفکر مهدویت به شدت در جامعه رو به افزایش بود. این مسئله اختصاصی به شیعیان و علویان نداشت. از آن جایی که عباسیان خود از بنی هاشم بودند و تفکراتی مشابه تا عصر آغازین عباسی داشتند و بر این باور بودند که در زمانه ای، جور و ظلم و بی عدالتی افزایش می یابد و از نسل نهم امام حسین علیه السلام شخصی هم نام و هم کنیه حضرت پیامبر، زاده می شود و به عنوان مهدی امت، حکومت جهان را در دست می گیرد و نظام عدالت محور ولایی را ایجاد می کند. این تفکر در میان اهل سنت نیز بخاطر وجود روایات بسیاری از پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم وجود داشت.
در برخی از روایات، از امامی قریشی یاد می شد و در برخی دیگر نیز از امامی هاشمی نسب سخن به میان می آمد. در برخی دیگر تصریح به فرزندی از فرزندان حسین علیه السلام شده بود و یا این که او فرزند حسن علیه السلام است. ترکیب حسن و حسین در برخی از روایات گول زننده و از مقوله متشابهات بود. مراد از حسن در این روایات حسن فرزند امام حسین علیه السلام بود ولی برخی بر این باور شدند که مراد، فرزندی از فرزندان امام حسن مجتبی علیه السلام است.
به هر حال آن چه ثابت بود و کسی درباره آن تشکیک نمی کرد مسئله ظهور امامی قریشی و هاشمی بود که در هنگام ظلم و جور قیام می کند و جامعه جهانی را در عدالت مدیریت می کند و ظلم را ریشه کن می سازد و در آن زمان همه گنج های زمین آشکار می شود و مردم آسایش و آرامش را در زمین تجربه می کنند. این همان حکومت صالحان است که خداوند در قرآن بدان وعده داده و تفکر عصر طلایی را در آینده در اذهان مسلمانان پرورانده است.
تحریف در معنای حق
شیعیان اهل بیت علیهم السلام از ائمه به ویژه از امام باقر و امام صادق و امام رضا علیهم السلام روایات بسیاری به خاطر داشتند که نظام ولایی مهدوی و حکومت عدالت محور وی را مطرح می کرد. آنان به امید ظهور و تولد آن حضرت روز شماری می کردند. هر چه به نسل نهم از فرزندان امام حسین علیه السلام نزدیک می شدند این تفکر تشدید می شد.
در گذشته عباسیان برای این که مسئله را مدیریت کنند کوشیدند یکی از خلفای خویش را به نام «المهدی» غالب کنند و به مردم بباورانند که مهدی از عباسیان و از همین نظام خلافت سلطنتی است؛ چه آنان هم قریشی هستند و هم هاشمی نسب می باشند و این که خلافت پیامبر صلی الله علیه و آله در اختیار آنان قرار گرفت، خود بیانگر آن است که مهدی از نسل آنان است و همین حکومت و نظام است که روزی جهانی می شود.
در عصر هارون الرشید حکومتی نیمه جهانی تشکیل شده بود و همه در زیر خلافت عباسی زندگی می کردند پس بعید نمی بود که امام مهدی از همین حکومت و خاندان، زمام امور را به دست می گیرد و جهان را مدیریت می کند. اما با شکست این تفکر در میان عباسیان به ویژه با فعالیت های امام کاظم و امام رضا علیهماالسلام و در تقابل قرار گرفتن نظام ولایی و نظام خلافت سلطنتی، تفکر ناب شیعی در زمینه ظهور، بروز کرد.
حضور این تفکر که به معنی چیزی جز عدم مشروعیت نظام کنونی نبود. افزون بر این که تفکر مهدوی بیان می کند که آن حضرت در زمان اوج ظلم و ستم به قدرت می رسد اگر این گونه است باید گفت که دولت عباسی دولت ظلم است چون بر پایه روایات، آن حضرت به زودی زاده خواهد شد. آنان این گونه تفسیر و تبیین می کردند که تولد آن حضرت به معنای برپایی حکومت علوی و نفی سلطه هرگونه حکومت دیگری است که به عنوان حکومت جور و باطل مطرح می باشد.
عباسیان در تقابل با مهدویت
عباسیان نمی توانستند با تفکر مهدویت از بنیاد مخالفت کنند؛ زیرا زمان زیادی برپایه آن مردم را به دور حکومت خویش گرد آورده بودند. همان گونه که آنان نمی توانستند فضیلت و برتری و حقانیت امام علی علیه السلام را نفی کنند و یا از امام حسین علیه السلام و قیام عاشورایی سخنی به میان نیاورند؛ زیرا حکومت را به عنوان انتقام از قاتلان آن حضرت و دست یابی هاشمیان به حق خود شروع کرده بودند. اکنون همین تفکر خود عاملی مهم در عدم مشروعیت دینی و سیاسی آنان شده بود. اگر تفکر مهدویت راست است که هست می بایست آنان نظام جور و باطل باشند. بنابراین می بایست به گونه ای جلوی تحقق نظام ولایی و حتی زاده شدن آن گوهر یگانه دهر را بگیرند. از این رو همانند فرعون خواستند تا موسایی به دنیا نیاید که حکومت فرعونی ایشان را نابود سازد.
سایه ای بر خورشید
بازداشت خانگی حضرت امام هادی علیه السلام و فرزندش امام حسن عسکری علیه السلام برای مهار تفکر مهدوی انجام نشد بلکه برای این صورت گرفت که هرگونه تحرکی را که نوید پدید آمدن کودکی می داد از میان بردارند. آنان خود به این مسئله آگاه بودند که حضرت مهدی علیه السلام فرزندی هاشمی و از فرزندان امام حسین علیه السلام است. از آن جایی که پس از امام جواد علیه السلام تنها امام هادی علیه السلام بود که از این موقعیت برخوردار بود ، لذا او را به سامره می برند.
سرّ من رای (سامره) در آن روزگار پادگان نظامی بود و عباسیان هر چند قدرتی نداشتند و امیران ترک و ایرانی بودند که در عمل حکومت می کردند ولی تفکر مهدویت به شدت همه را هراسان کرده بود.
امام هادی علیه السلام با تشدید تفکر مهدویت ، در عمل نظام خلافت سلطنتی را به چالش می خواند و نظام ولایی را تبلیغ می کرد. آن حضرت اگر هم سخن نمی گفت ولی وجود او خود فریاد بلندی بود که نظام ولایی را تأیید و نظام خلافت سلطنتی را تهدید می کرد.
بازداشت خانگی و محرومیت شیعیان از حضرت، دو کارکرد اساسی داشت که دولت متوجه آن نبود؛
نخست آن که باور نزدیک شدن دولت عدالت محور جهانی را تشدید می کرد و امید تولد کودکی عدالت گستر را در دل مردمان خسته از جور و ظلم عباسیان و بی عدالتی ها و فقر و بی نوایی زنده می ساخت. در حقیقت فریاد بی صدایی بود که دولت را پریشان خواب می کرد.
کارکرد دیگر بازداشت این بود که زمینه روحی برای مدیریت سازمانی جامعه شیعی با حضور وکیلان را فراهم می آورد. در این دوره همانند دوره های پیشین و به شکلی شدیدتر وکیلان و نواب خاص بودند که با تشکیلات منسجم، جامعه شیعی را مدیریت می کردند و امام تنها در امور مهم و حیاتی به اشکال مختلف دخالت می کرد.
این گونه بود که بازداشت خانگی هادی امام علیه السلام کمکی به ساماندهی منسجم تر برای عصر غیبت فراهم آورد و امام در مدت امامت خویش که 23سال طول کشید همواره به طُرُق گوناگون، اندیشه مهدویت و تفکر نظام ولایی را تبلغ می کرد.
برچسبها: